آخرین آرزویی که داشتند برگشت بود،برگشتند اما چه برگشتنی...
دیگر مادری نگران گرما و گرسنگی پسرش نیست
دیگر پدری با افتخار نمی گوید پسرم سرباز هست و همین روزها اموزشیش تمام می شود
دیگر دختری چشم به تلفن همراه نمی دوزد
انتظار اینکه سربازی تمام شود نمی کشد...
دیگر هزارو یک آرزو ندارد
آرزوهایش رفت زیر خاک...
دیگر خواهری از ذوق برگشت برادرش آب و جارو نمی کند
دیگر برادری،برادر ندارد... اینجا نه جنگ بود نه گلوگه...
فقط سرباز وطن سرباز بود
تسلیت میگم و دیگر واژه ندارم